یعنی عاششششقتمممم!
سلام به عشق کوچولوی خودم ، ستاره جونی
ستاره جونم الان که دارم وبت رو آپ میکنم شما ، چهار ماه و دوازده روز سن داری ، عزیز دلم میبینی این دنیا چقد زود میگذره انگار همین دیروز بود که برای اومدنت لحظه شماری میکردم و الان چهار ماه و اندیه که تموم زندگی من و باباجونت شدی ، از اولین روز تولدت تا به الان که به عکسهات نگاه می کنم میبینم که چقدر بزرگ شدی ومن هر روز که میگذره چقدر بیشتر بهت وابسته میشم ،عزیزکم امیدوارم که مامان خوبی برات باشم ، و این بزرگترین آرزوی منه.
ستاره جونم، شاهکارهای جدیدت خیلی دیدنیه ، من سعی میکنم از همشون برات فیلم تهیه کنم تا وقتی بزرگتر شدی از دیدنشون لذت ببری ، الان چند وقتیه که دستای کوچمولو ونازت رو تو دهنت میکنی و انگشتات رو با لثه هات گاز می زنی بعضی وقتها هم همچین با انگشتهات بازی می کنی که انگار میخوای یکی یکی از دستات جداشون کنی و بخوریشون ای شکموووو ...
راستی چند وقتیه که در تلاش برای غلت زدن هستی ، دیشب من مشغول درست کردن شام بودم و بابا جونت هم داشت درس می خوند، یکدفعه منو صدا زد و گفت :حدیث بیا ببین داره چکار میکنه اومدم دیدم دختره نازم داره غلت میزنه خیلی بامزه بود فوری دوربین و برداشتم و ازت فیلم گرفتم.
با برنامه های تلوزیون به خصوص فوتبال هم میونه ی خیلی خیلی خوبی داری و از میون برنامه های کودک مل مل رو از همه بیشتر دوست داری...
ضمنا همه ی افراد خانواده خصوصا بابا جون و خاله فاطمه به شما لطف بسیار داشته و شما را از خوردنیها و میوه های خوشمزه بی نصیب نمیگذارند: